اینگونه میگذرد

سالهای عمر اینگونه می گذرد

حالا پایان سال 1403 رسید و وارد سالی جدید شدیم

از دکترا فارغ التحصیل شدم

روزهای سختی گذشت و داره می گذره... و من همش به روزی فک میکنم که این سختی ها تموم شدن...

جستجوی دوست

یکی از دوستان قدیمی پیدا شده کامنت گذاشته، اما هیچ آدرسی از خودش نذاشته که بتونم وارد وبش شم و پاسخشو بدم

دوستان لطفا آدرس از خودتون بذارید

جستجوی دوستان

سلام

هنوز دوستی هست که به اینجا سر بزنه؟

اگر هست لطفا کامنت بذاره

بماند به یادگار

سلام، سلام به سکوت غبار گرفته وبلاگم، همون رفیق قدیمیم

امسال این وبلاگ ده ساله شد، دقیقا از سال ۸۹ آغاز شد، اون موقع هنوز دبیرستانی بودم، الان دانشجوی دکترا!

اون موقع آرزوهایی داشتم به بعضی ها رسیدم ب بعضی هام نه، بعضی هاش هنوز آرزو موندن و بعضی هاشونم شدن حسرت!

خلاصه... 

یادش بخیر اینجا یه زمانی چقدر شلوغ و پر هیاهو بود..

 آپ کردنا، تبادل لینک کردنا، کامنت گذاشتنا... چه دلخوشی هایی داشتیم...

خلاصه این عمر ما چشم به هم زدنی میگذره، مثل این ده سال که گذشت، راستی تا حالا فک کردین ده سال دیگه کجایین و چه خبره و در چه جایگاهی قرار گرفتین؟

وقتی از نقطه ای ک هستی ب ده سال بعد فک میکنی هیجان داره، اما وقتی از نقطه ای ک هستی به ده سال قبل فک میکنی واست جز حسرت هیچی نداره، چون فقط متوجه میشی که ده سال از عمرت گذشته، دیگه تقریبا هیچیش یادت نیست، "کی چی گفته، فلانی اینکارو کرده، تو واسه فلانی چیکار کردی، برای چی فلان کس این حرفو زد"، هیچی و هیچیش ممکنه یادت نیاد، یا اگرم بیاد مهم نیست. تنها چیزی ک توی ذهنت خودنمایی میکنه گذر ده سال از عمرته که میفهمی ده سال به مرگ نزدیکتر شدی...

خلاصه این وبلاگ گرد و خاک گرفته روزی هیاهویی داشت و برو و بیایی و دوستای بامعرفتی که بودنشون آهنگ ‌زندگی رو زیباتر میکرد. دعا میکنم به درگاه خدایی که سالهاست ازش غافل شدم، دعا میکنم هرجا ک هستند موفق و در رفاه باشند.

خطی دیگر

یه بار دیگه مینویسم...

با خطی که یه سرش مستقیم وصله به قلبم

امشب حال و هوام یه چی دیگست، واسه همین خواستم این حال و هوا رو به آهنگ زندگی هم بدم

ناسلامتی رفیق قدیمیه منه! 

راستی پست قبل رو که مینوشتم، این وبو شبیه خونه ای میدونستم که بعد از سالها شور و نشاط حالا تخلیه شده!

ولی دیدم نه، هنوزم هستن کسایی که به این منزل گاهی اوقات سر میزنن، شاید من خیلی کم لطفی کرده باشم!

و در آخر باز هم، خدایا ازت ممنونم که هوامو داری، با اینکه هنوز نتونستم اونی بشم که تو میخوای

سلام دوستان...

دوستان؟؟ مگه ممکنه کسی از دوستان قدیمی هم باقی مونده باشه؟ بعیده... خیلی دور اینقد که دیگه نقطه ای روشن هم از گذشته ها نمونده... اینو دیگه فقط واسه دل خودم مینویسم!

این وبلاگ دوستان گرمی داشت اولین همراه همیشگی این وبلاگ یه پرستار بود بنام ناهید خانم با وبلاگ زیبای توت فرنگی! و دوستان دیگه ای که لینک نصفه و نیمه و خیلی موارد هم ابطال شده شون هنوزم تو این وب هست، خیلی گرد و خاک گرفته! اما هرکدومشون یه دنیا خاطره ست!

سردی و گرمی های این محیط فراموشم نمیشه... شایدم فراموش شده باشه! اما اون چیزی که مهمه اینه که خدارو شاکرم که تو این وب تونستم یه وسیله ای برای کمک باشم... همون چیزی که خودم همیشه کم داشتمش! خدارو شکر

خداروشکر که الان اینجام... خداروشکر که رد خاطرات خوب هنوز هست... خداروشکر که هنوز نفس میکشم... خدارو شکر که هنوز میتونم لبخند دوستامو ببینم... خدایا تو شاهدی که لبخند اوناست که همیشه لبخند رو به من هدیه میده، این بهترین هدیه دنیاست... هیچوقت این هدیه های عاشقانه رو از من نگیر

راستی گفتم عشق... عشق بازی های این وبلاگ هیچقوت از خاطرم نمیره، عشق نه به اون معنی که تو ذهن خیالی جامعه من هست... نه اونا تفسیر خودشونو از عشق دارن، من هیچوقت نذاشتم ذهن خیالی جامعه، ذهن واقعی منو خیالی کنه!

عاشق اون جمله بالای وبلاگمم، هیچوقت عوضش نکردم و نمیکنم، اون جمله ریتم بی نظیری به آهنگ زندگی داده! حقیقتا بی نظیره...

خدایا تو شاهدی من هیچقوت نخواستم کسی از دستم ناراحت باشه، اگه هست من شرمنده ام

خدایا تو شاهدی هیچوقت نخواستم دل کسی بشنکه، اگه شکست من شرمنده ام

خدایا تو شاهدی هیچوقت به بد فکر نکردم، اگه بد شد من شرمنده ام

خدایا من با تمام ادعام، خیلی جاها اشتباه رفتم حرفی ندارم جز اینکه بگم منو ببخش...

 

آهنگ زندگی تون شاده شاد... 

انسان ها گاهی چنان در مرداب گناه دست و پا میزنند که بوی تعفن گناهشان یک شهر را پر میکند

عده ای بی خبرند و عده ای کور و کر

و وای به حال آنان که نمی خواهند بفهمند

بفهمند که در چه منجلاب کثیفی گرفتار شده اند و راه بازگشتشان چنان ناهموار شده که حتی درخشندگی خورشید هم از نظر محو شده است. راهی که سرد و تاریک است و برای پیمودن آن فقط فانوس هدایت معبود را لازم است

افسوس که معبود هم قربانی فراموشی جهل شده است!

 

پسر سرزمین من، خيلي وقت است تو را گم کرده ايم
ديروز داشتي مردانه در ميدان ميجنگيدي . . .
امروز توي آرايشگاه ها ابرو بر ميداري ، مو رنگ ميکني ، دماغت را سر بالا ميکني. . .!
امروز لکه ننگ دوست پسر بودنت را به رخ میکشی و تعداد دوست دخترانت شده مایه افتخارت!
امروز شجاعتت را در لفظ "مخ زنی" خلاصه کرده ای و تفریحت را در "بدچشمی"، حالا که نگاهت پر شده از شهوت!
امروز...
پسر فریب خورده ی سرزمین من، به کجا چنین شتابان؟؟ این راه که تو میروی به ناکجا آباد است!

دختر سرزمین من، خیلی وقت است تورا گم کرده ایم
احساس میکنم این روزها معنای زیبایی را گم کرده ای
امروز زیبایی را در لایه ای از رنگ و لعاب خلاصه کرده ای... راستی برای چه کسی؟!
امروز لکه ننگ دوست دختر بودن را به رخ میکشی و تعداد دوست پسرانت شده مایه زرنگی ات و ملاک دلبری ات!
امروز حجاب دیگر برایت سنگینی میکند و چادر را با لفظ "عقب ماندگی" توصیف می کنی!
امروز نجابت و پاکی را "امل بودن" میدانی و آنان را عقب مانده میخوانی!
امروز...
دختر فریب خورده ی سرزمین من، به کجا چنین شتابان؟ این راه که تو میروی به ناکجا آباد است.
راستی امروز شمار دیش های ماهواره روی پشت بام ها را دیگر نمی شود با شماره گفت!!!

با این همه، هنوز هم می شود دید انسان هایی که عطر پاکی شان، دل ها را سرشار از نور امید می کند.

خیلی وقت است که زندگی ام فقط روی یک خط راست سپری می شود، با همان گام های همیشگی!

دلم یک تغییر می خواهد... یک تغییر بزرگ، که تمام نشود، که سکوت مسیرم را با هیاهوی عشق پر کند، عشقی که رنگ سبز زندگی را زینت راه کند

گفت نگاهت حساس است، دنیا را زیبا باید نگریست!

اما...

وقتی هوس جای عشق را گرفته است!

وقتی هیزی، جای پاکی دو چشم را گرفته است!

 

وقتی رفاقت ها هم برچسب قیمت دارند!

وقتی که دوست ها هم استعداد تهمت دارند!

 

وقتی که ذره ای محبت خالصانه فقط در بطن قصه هاست

وقتی که عشق بی بهانه هم فقط در قلب رمان هاست

 

وقتی که آسمان هم دلش گرفته است!

چون پاکی حالا دیگر فقط از آن فرشته است!

 

چطور میشود زیبا نگریست؟ یا فقط به زیبایی نگریست؟ آیا نگاه را هم میشود تحریف کرد؟!

چقدر زود دلم هوای آن روزها را کرد، سر سفره خدا، میهمانی بزرگ خدا...

چقدر زود فراموش شدند عهدهای سر سفره خدا، آن عشق و محبت های بی ریا، آن قسم و توبه های کذا !

خدایا چه زود فراموش شدند آن ذکرها و یادها، آن نمازها و دعاها، قرآن خواندن های شبانه، اشک ریختن های بی بهانه... امروز همه نثار فراموشی شدند

کاش هر روز، روز خدا بود، هر روز میهمانی خدا بود، کاش درخشش ماه، هرشب به یاد خدا بود!

راستی مگر گذر زمان عشق خدا را هم از دل می برد؟!

خدایا...

امشب میخواهم ببخشم...

کسانی را که گفتند آنچه را که ناحق بود

کسانی که خوردند آنچه را که برای من حق بود

کسانی که تاب گیسوی محبت را گره زدند

کسانی که حق را برای منفعت خود محک زدند

کسانی که بودند و فقط مشکل بودند

کسانی که با نبودنشان برایم مشکل بودند

کسانی که به اعتمادم بد کردند

و کسانی که حق را دیدند ولی رد کردند

خدایا همه را بخشیدم

بخشیدم که تو ببخشی

ببخشی تا دلم پاک شود که بار دیگر قلم روزگار را بدست گیرم و این بار سرنوشت را فقط در مسیر حق بنویسم، برای وصال به تو...

خدایا ببخش...

خدایا امشب ببخش...

اگه نبودم اونی که تو میخواستی ببخش

اگه عشق واهی، جای عشق واقعی تورو تو قلبم گرفت، ببخش

اگه کم گذاشتم واسه بنده ای که نیاز داشت، ببخش

اگه حرفی زدم که حقش نبود، ببخش

اگه کاری کردم که رسمش نبود، ببخش

اگه گاهی غرور بیجا هوای دلم رو گرفت، ببخش

اگه گفتم و عمل نکردم، ببخش

خدایا ببخش

که امشب بزرگترین دعای من طلب آمرزش است. میدانم شبی که قرار است سرنوشت من دوباره رقم بخورد، در میان ناپاکی های گذشته، جز سیاهی قلم، به چشم نمی آید

خدایا ببخش که صفحه دلم پاک شود تا باری دیگر قلم سرنوشت را بدست بگیرم، و این بار قصه دلم را باتو بنویسم...

شب های قدر...

خدایا ممنونم ازت که به اندازه یک شب قدر دیگه بهم عمر دادی، شبی که میشه دوباره درش متولد شد، میشه به عشق تو مطهر شد و دوباره شروع کرد... واسه یه زندگی تازه، یه زندگی خوب، یه زندگی سالم، زندگی ای که نور خدایی روشنش کرده

کاش بتونیم قدر این نوری که شب قدر به زندگی مون میتابونه رو بدونیم و با بی مهری مون خاموشش نکنیم

خدایا ممنونم...

 

امضا: یک گناهکار...

هر روزتان نوروز...نوروزتان پیروز

ورقی دیگر به دفتر سالیان عمرمان اضافه شد. ورقی که اکنون پر است از کرده های زشت و زیبا، درست و غلط، بجا و نابجا... و چه جاهایی که خالیست از ناکرده هایی که حسرت آفرین هستند!

ورقی که خطی از آن داستانی شیرین و خطی دگر واقعیتی تلخ است، ورقی که جای جای آن پر است از فراز و نشیب هایی که گذراندیم، پر است از رنج ها و شادی ها، پر است از ترس ها و امید ها، پر است از روزهایی که دلم میخواست تا ابد تمام نشوند و چه روزهایی که هر ثانیه اش چون سالی میگذشت!. پر است از لبخندهایی که بی اختیار بر لبانم نقش بست و پر است از اشک هایی بی اراده از چشمانم سرازیر شد. پر است از آدم هایی که تازه شناختمشان و تازه فهمیدم که هیچوقت نمیشناختمشان

و خوشا به حال آنان که این برگ از زندگی شان را نیز به گذشته ها می سپارند و فقط تجربه آنرا چراغ راهشان قرار می دهند

و یادمان باشد سهم یک سال دیگر هم یادش بخیر میشود...

کاش ارمغان روزهایی که گذشت آرامشی باشد از جنس خدا...

آرامشی که هیچگاه تمام نشود.

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر الیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال

حول حالنا الی احسن الحال

فرارسیدن عید نوروز، عید بزرگ ایرانیان، را خدمت همه هم وطنان و بویژه دوستان عزیزم تبریک عرض می کنم و سالی سرشار از خیر و برکت و توام با عشق و محبت را برایتان آرزومندم و امیدوارم شروع این سال سرآغازی باشه برای رسیدن به آرزوهای قشنگتون.

 

آهنگ زندگی

آهنگ زندگی ات را،

خودت می نوازی!...

به زودی خواهی فهمید،

مهم نیست چند نفر مهمان موسیقی زندگی ات می شوند...

مهمان ها می آیند و می روند...

و فقط خودت تا آخر شنونده خواهی ماند !...

یادت باشد

مهم این است طوری بنوازی که تا آخر از این موسیقی لذت ببری

و بلند شوی

و برای خودت دست بزنی...

 

دوستان آهنگ زندگی تان را خوش بنوازید و منتظر تقدیر نیامده نباشید!